سیدرضا میر
شماره 82
زن جوان گفت:عزیزم! نمیشه سیگارتو بیرون بکشی!؟» مرد جوان جواب داد: بیرون خیلی سرده ، سوز داره، منم که از بچه فاصله دارم!» زن گفت: دودش تو فضای اتاق پخش میشه.» مرد گفت: خانم جان! تو رو خدا سر به سرم نذار!» زن گفت: چرا ناراحتی عزیزم؟» مرد پاسخ داد: این گرونی ها آدمو کلافه می کنه، فکر می کنم چی کار می شه کرد!» زن گفت: هزینه های اضافی پَر.» مرد گفت: مثلا چی؟زن: سفرهای غیر ضروری!» مرد: و تاتر و سینما!» زن: وا ! چرا!؟ مطالعه که نمی کنیم! فیلم و نمایش هم نبینیم که دلمون می پوسه!
کودک سرفه می کند و زن نگران اوست. مرد: نه فیلم و نمایش خوب! مثل هملت که با هم دیدیم و هملت به اوفلیا می گفت: شما با این بزک کردن می خواهید چهره ای را که خدا آفریده تغییر دهید!؟»(1)
نکته ی حساسیه نه؟» زن: باشه! قبول دارم !خرید لوازیم آرایشی پر.
به شرطی که سیگار شما هم پر. سرفه های پی دی پی کودک او را بیدار می کند! مرد می گوید: شربت سرفه اش رو بده!» زن: همین آب گرم بهتره.» اما صورت کودک کبود می شود. او را به دکتر می رسانند که نهایتا دکتر می گوید: بچه حساسه به بوی گلی، عطری و .» در برگشت مرد می گوید: شرط شما را می پذیرم عزیزم!»
1) نمایش هملت اثر ویلیام شکسپیر
درباره این سایت